حکایت بازرگان و همسر دیندارش: حکایتی زیبا در باب پیروزی صداقت و پاکی بر خباثت و شهوت!

حکایت بازرگان و همسر دیندارش : در دوران سلطنت سلطان غزنوى مردى بازرگان از سرزمين آذربايجان روانهٔ هندوستان شد و چون به شهر غزنين رسيد آب و هواى آنجا را پسنديد و قصد اقامت کرد و در بازار حجره‌اى گرفت و مشغول تجارت شد.

حکایت بهلول و عطار نابکار | درسی که بهلول به عطار داد و حسابی حالش را گرفت!

بهلول و عطار نابکار: بهلول از جمله عارفان و مردانی بود که در هوش و ذکاوت او هیچ شبه ای موجود نیست.

حکایت شنیدنی شاه عباس و پینه دوز | روزی دهنده واقعی خداست!

شاه عباس و پینه دوز: هر شب جمعه، شاه عباس لباس درويشى مى‌پوشيد و به‌طور ناشناس در شهر مى‌گشت.

اصطلاح بز خری کردن از کجا آمده است!؟

اصطلاح بز خری کردن: یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد.

حکایت ملانصرالدین و زن ایده آل!

ملانصرالدین و زن ایده آل: داستان ها و حکایت های ملانصرالدین هیچگاه قدیمی نمی شوند.

مرد گدا در بازار | حکایت گدایی که ساکنان یک شهر را اُسکول کرد!!

حکایت مرد گدا در بازار: فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند.

داستان دو کارگر که یکی از دیگری دو برابر بیشتر حقوق می گرفت!

داستان دو کارگر :در روزگاران قدیم تاجری حدود 5 سال دو تا شاگرد هم سن و سال رو استخدام کرده بود.

افسانه مرد باقالی کار و کلاغ | کشاورزی که شاه و وزیر حسود را قاطی باقالی ها فرستاد!

در روزگاران قديم مردى بود باقالى مى‌کاشت يک کلاغ هم بود هر چى اين مرده باقالى مى‌کاشت مى‌رفت و مى‌خورد و تا که مى‌خورد مى‌رفت روى کندهٔ درختى مى‌نشست و به مرد باقالى‌کار بد و بى‌راه مى‌گفت.

حکایت غول چراغ جادو و رئیس شرکت | هیچ وقت قبل از رئیس تان اظهار نظر نکنید!

غول چراغ جادو و رئیس شرکت: حکایت‌ها و داستان های فارسی مملو از سخنان نغز، پند و اندز و راهکارهای مفید برای زندگی بهتر هستند.

پیرمردی که بسیار خوش شانس بود، اما خودش رو خوش شانس نمی دونست!

داستان پیرمرد خوش شانس: در زندگی ما خیلی اتفاقات می افتد که مرتباً ما در مقام توجیه آنان بر آمده و برای آنکه از خود سلب مسئولیت نماییم می‌گوییم: ” ما شانس نداریم!” در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.