حکایت شغال خر سوار: چهار پند مهم که خر از پدرش به یاد داشت!

حکایت شغال خر سوار: شغالی در همسایگی باغی لانه داشت وهر روز برای آنکه شکمش را سیر کند به باغ می رفت ولی باغبان او را می زد به طوری که شغال زار ونزار شده بود.

پیرمرد دانا و شاه ظالم: حکایت شهری که سالمندانش قبل از کارافتادگی توسط شاه کشته می شدند!

پیرمرد دانا و شاه ظالم: روزی، روزگاری مردی با پسر کوچکش در روستایی زندگی می کرد.

اصطلاح “عطایش را به لقایش بخشیدن” از کجا آمده است + حکایت پیرمردی که غرورش را به پول نفروخت!

عطایش را به لقایش بخشیدن: در روزگاران قدیم، پیرمردی باوقار و تهیدست به سختی زندگی اش را می گذراند؛ اما دم برنمی آورد و پیش هیچ کس نمی گفت که وضع مالی خوبی ندارد و همیشه در تلاش بود تا صورتش را با سیلی سرخ کند.

اصطلاح استخوان لای زخم گذاشتن: قصاب بیچاره ای که گرفتار حکیم باشی حیله گر شده بود!

حکایت استخوان لای زخم گذاشتن همانند چوب لای چرخ گذاشتن می شود، اما داستان این مثل کمی متفاوت است که با هم می خوانیم.

حکایت مرد دستفروش و خر حیله گری که فکر می کرد می تواند دستفروش را مثل خودش خر کند!‎

حکایت مرد دستفروش و خر بارکش: هر داستانی که می خوانیم، یک پیام اخلاقی و آموزشی برای ما دارد.