حکایت گیلاس و بادمجان: هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست.
در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان حکایت مرده شورت ببره که هر چه گنده تر می شی بدتر می شی را برایتان بازگو کنیم.
داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند.
این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است.
در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت مرده شورت ببره که هر چه گنده تر می شی بدتر می شی همراه باشید.
این داستان به ریشه این ضرب المثل نیز خواهد پرداخت.
تا آخر مطلب حکایت مرده شورت ببره که هر چه گنده تر می شی بدتر می شی با ما همراه باشید.
حکایت گیلاس و بادمجان
روزی روزگاری چوپان ساده دل و فقیری بود که در این دنیا فقط با دو تا گوسفند در یک بیابان به تنهایی زندگی می کرد.
او خیلی به شهر رفت و آمد نمی کرد چون بیشتر از راه دوشیدن شیر گوسفند و درست کردن لبنیات روزگارش را به سادگی می گذراند.
فصل بهار مرد ساده دل قصد سفر به شهر را کرد، زمانی که به داخل شهر رسید در دکان میوه فروشی چشمش به دانه های درشت و سیاه گیلاس افتاد.
او تا آن روز نه گیلاس دیده بود و نه طعم آن را تا به حال چشیده بود، کمی این پا و آن پا کرد و خلاصه تصمیمش را گرفت و جلو رفت.
با اندک پولی که از فروش ماست و پنیرش پس انداز کرده بود چند دانه گیلاس خرید و با اشتیاق فراوان خورد.
و در حین خوردن مدام با خودش می گفت: « به به … عجب گیلاس آبدار و شیرین و خوشمزه ایی… »، «دفعه ی بعد که به شهر رفتم، باز هم از این گیلاس می خرم و می خورم» …
به هر حال سه ماه طول کشید تا این مرد ساده دل دوباره برای فروش لبنیاتش به شهر برود.
به شهر که رسید، لبنیاتش را فروخت؛ قند و چایی و نیازهای دیگرش را خرید و مقداری از پولهایش را نگه داشت و مستقیم به سمت میوه فروشی به قصد خرید گیلاس رفت.
از بخت بد این مرد، فصل گیلاس گذشته بود به همین خاطر میوه فروش آلو سیاه می فروخت.
مرد ساده دل با خودش گفت: «ببین در این مدتی که به شهر نیامده ام، گیلاس ها چه قدر گنده شده اند».
او بقیه ی پولش را به میوه فروش داد و چند عدد آلو سیاه خرید و در وسط میدان شهر نشست و آلو سیاه ها را با ذوق فراوان شروع به خوردن کرد.
طعم آلو سیاه با طعم گیلاس خیلی متفاوت بود و به خوبی گیلاس نبود به همین خاطر مرد ساده دل از مزه ی آلو سیاه خیلی خوشش نیامد؛ اما چون بابت آنها پول داده بود، همه را یکی یکی خورد و با خودش گفت: «کاش همان وقتی که به این بزرگی نشده بود، یک بار دیگر به شهر می آمدم و گیلاس می خریدم و می خوردم»
این بار وقتی مرد ساده دل به خانه اش برگشت، دیگر فکر گیلاس را از ذهنش بیرون آورده بود.
اما باز هم مدتی طول نکشید که زمان فروش لبنیات در شهر رسید.
به همین خاطر بار و بندیلش را جمع کرد و برای فروش به شهر رفت.
دیگر میلی به خرید میوه نداشت، اما نمی توانست از مقابل دکان میوه فروشی هم عبور نکند.
او لبنیاتش را فروخت و آنچه را که می خواست تهیه کرد، و با بقیه پولش از کنار میوه فروشی در حال رد شدن بود.
میوه فروش مقدار زیادی بادمجان سیاه جلوی مغازه اش ریخته بود.
مرد ساده دل فکر کرد که بادمجان سیاه همان گیلاس سیاه است که تا اینقدر بزرگ شده.
تصمیم گرفت مسیرش را ادامه بدهد و از شهر بیرون رود که یک لحظه با خودش گفت: «هر چه باداباد.
بگذار این بار گنده اش را بخرم، ببینم این بار چه طعمی دارد…»
با این فکر به دکان میوه فروشی رفت و دو تا بادمجان خرید.
در گوشه ای از شهر نشست و بادمجان را به دست گرفت و گاز زد.
نه شیرین بود، نه آب دار و نه خوشمزه.
بادمجان خام طعم خیلی ناخوشایندی برایش داشت.
به همین خاطر نتوانست آن را قورت بدهد؛ از شدت عصبانی بادمجان ها را از دهانش به بیرون پرتاپ کرد و گفت: «مرده شورت ببره که هر چه گنده تر میشی، بدتر میشی.
»
کاربرد ضرب المثل دلش گیلاس می خواست اما قسمتش بادمجان بود
از آن روزگار به بعد هر وقت بخواهیم بگوییم که با بالا رفتن سنت به جای بهتر شدن بدتر شده ای، می گوییم: «مرده شورت ببره که هر چه گنده تر میشی، بدتر میشی.
»
شاید بپسندید: حکایت صوفی و حکم ناحق قاضی: هم کتک بخورم هم پول بدم+ داستانی از مثنوی معنوی
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید.
در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
برایتان جالب خواهد بود
شاید بپسندید: در صحنه هل دادن اتومبیل، چه کسی هل نمی دهد و بقیه را فریب می دهد!؟
نوشته حکایت طرف دلش گیلاس می خواست، اما قسمتش بادمجان شد! اولین بار در مجله خبری چشمک.
پدیدار شد.