حکایت مرد دستفروش و خر حیله گری که فکر می کرد می تواند دستفروش را مثل خودش خر کند!‎

حکایت مرد دستفروش و خر بارکش: هر داستانی که می خوانیم، یک پیام اخلاقی و آموزشی برای ما دارد.

حکایت مرد دستفروش و خر بارکش: هر داستانی که می خوانیم، یک پیام اخلاقی و آموزشی برای ما دارد.
این پیام ها و توجه و عمل به آنها می تواند زندگی بهتری برای ما و اطرافیانم را تضمین کند.
چرا که هیچگاه در این داستان ها شر و بدی پیروز نیست.
آنچه که همواره موفق است نیکی و صداقت است.
چشمک امروز نیز با شماست با یک داستان زیبای دیگر.
حکایت مرد دستفروش و الاغ.

حکایت مرد دستفروش و خر بارکش

روزی روزگاری در روستایی دور ، پیرمرد فروشنده دورگردی به همراه خانواده خود زندگی می کرد.
او از مال دنیا تنها یک الاغ داشت.
وسایلی را که برای فروش در بازار می برد، بر روی الاغ بار می کرد و هر روز به بازار می رفت.
آنها برای رسیدن به شهر، باید هر روز از رودخانه وسط جاده عبور می کردند تا به بازار برسند.
مرد فروشنده برای الاغ خود ارزش زیادی قائل بود.
بهترین یونجه ها و غذاهای دیگر را در اختیارش می گذاشت و همین موضوع سبب غرور الاغ شده بود.
الاغ که کارش بارکشی بود، از این کار خسته شده و به دنبال فرار از کار بود.

یک روز فروشنده، مقدار زیادی نمک از جایی سفارش گرفت.
او باید نمک ها را به بازار می برد.
طبق معمول با بار کردن آن بر پشت الاغ به بازار رفت.
الاغ که کم کم به تن پروری و تنبلی عادت کرده بود، هنگام تلاش برای عبور از رودخانه، پایش لیز خورد و با بار خود به دورن رودخانه افتاد.
همین اتفاق باعث شد تا تمام بار نمک او در آب حل شود.
در حالی که پیرمرد از این وضعیت بسیار ناراحت بود، الاغ بسیار خوشحال شده بود.
چون احساس سبکی می کرد.

فردای آن روز، پیرمرد فروشنده مقدار دیگری نمک تهیه کرد تا آن را به صاحبش تحویل دهد.
لذا نمک را بر پشت الاغ بار کرد و راهی بازار شد.
الاغ تنبل هنگام عبور از رودخانه باز هم پاهایش را کمی خم کرد.
این کار باعث شد تا لیز بخورد و به همراه کیسه های نمک در آب بیفتد.
الاغ تنبل از اینکه بارش سبک شده بسیار خوشحال بود.

دستفروش، حیله الاغ را فهمید

پیرمرد متوجه شد که الاغ عمداً خود را در آب انداخته است.
برای همین تصمیم گرفت به الاغ درس عبرتی دهد.
روز بعد پنبه های زیادی بر الاغ بار کرد.
پنبه هنگام خیس شدن سنگین می شود.
الاغ که این را نمی دانست وانمود کرد که آن روز هم پایش لیز خورده است.
این بار با پنبه ها در آب افتاد.
خواست بلند شود، اما بارش انگار سنگین تر شده بود.
او مجبور شد با بار سنگین تری به سوی بازار حرکت کند.

این اتفاق باعث شد تا الاغ ادب شود و بعد از آن مثل یک الاغ زحمتکش به کارش ادامه دهد.
هیچگاه سعی نکنید که از صداقت و خوبی افراد سو استفاده کنید.
چرا که هم اعتماد را از میان می برید و هم اینکه در نهایت نیرنگ و فریب به خودتان باز خواهد گشت.

حکایت مرد دستفروش و خر بارکش

شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید.
در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.

نوشته حکایت مرد دستفروش و خر حیله گری که فکر می کرد می تواند دستفروش را مثل خودش خر کند!‎ اولین بار در مجله خبری چشمک.
پدیدار شد.

مجید عابد
مجید عابد
مقاله‌ها: 749

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *