کودکی لیلا حاتمی: لیلا حاتمی در نهم مهر ۱۳۵۱ به دنیا آمد.
پدرش علی حاتمی، کارگردان سرشناس سینمای ایران، و مادرش زری خوشکام، هنرپیشه سینما، بود.
در ادامه این مطلب بخش فرهنگ و هنر مجله خبری چشمک در مجموعه فیلم و سریال با تصاویر کودکی لیلا حاتمی در کنار مادرش در سریال هزاردستان و بیوگرافی او همراه باشید.
کودکی لیلا حاتمی و حضور در فیلم هزاردستان
بیوگرافی لیلا حاتمی
لیلا حاتمی (زادهٔ ۹ مهر ۱۳۵۱) بازیگر ایرانی است.
او یکی از برجستهترین بازیگران زن ایرانی در جهان است و افتخارات مختلفی از جمله سه جایزهٔ جشنواره فیلم فجر و یک جایزهٔ جشنوارهٔ بینالمللی فیلم برلین دریافت کردهاست.
در سال ۱۳۹۱، دولت فرانسه به وی نشان لژیون دونور را اهدا کرد.
حاتمی فرزند علی حاتمی و زری خوشکام است و در سال ۱۳۶۲ نقش کودکی کمالالملک را در فیلم کمالالملکِ پدرش ایفا کرد.
او برای بازی در نقش زنی نازا در درام لیلا (۱۳۷۵) مورد تحسین قرار گرفت و دیپلم افتخار جشنوارهٔ فیلم فجر را دریافت کرد.
مدتی بعد برای بازی در شیدا (۱۳۷۷) نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شد.
همچنین برای بازی در نقش زنی روسپی در آب و آتش (۱۳۷۹) جایزهٔ بهترین بازیگر زن را از سوی جشن سینمای ایران دریافت کرد.
او برای سالاد فصل (۱۳۸۳) بار دیگر نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد که برای بیپولی (۱۳۸۷) این جایزه را کسب کرد.
حاتمی برای بازی در درام جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) جایزهٔ خرس نقرهای بهترین بازیگر زن را کسب کرد و برای نقشآفرینیهایش در چیزهایی هست که نمیدانی (۱۳۸۹)، نارنجیپوش (۱۳۹۰)، دوران عاشقی (۱۳۹۳) و رگ خواب (۱۳۹۵) مورد تحسین قرار گرفت.
او در رگ خواب برای بازی در نقش یک زن آسیبپذیر بار دیگر برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فجر و جشن سینمای ایران شد.
حاتمی در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۴ و جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۲ به عنوان یکی از اعضای هیئت داوران در بخش اصلی انتخاب شد.
او همچنین از اعضای آکادمی اسکار است و در نویسندگی نیز فعالیت داشته و سه کتاب ترجمه کردهاست.
حاتمی از سال ۱۳۷۷ با علی مصفا، بازیگر و فیلمساز ایرانی، ازدواج کردهاست و دو فرزند نیز دارد.
سریال هزار دستان
هزاردستان یک مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی ساختهٔ علی حاتمی است که در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۶ به صورت مجموعهٔ تلویزیونی برای تلویزیون ایران ساخته شد.
پروژهٔ هزاردستان بعد از ۸ سال تمام شد.
طرح اولیه این سریال در سال ۱۳۵۴ با عنوان جادهٔ ابریشم و با حضور شخصیتهایی مثل سید حسن مدرس، میرزا کوچک خان و رضاشاه به ذهن حاتمی آمد و بعد از تغییرات اساسی که ماهیت کار را عوض کرد.
این مجموعهٔ تلویزیونی در روز جهانی میراث دیداری و شنیداری در فهرست ملی برنامهٔ حافظه جهانی یونسکو ثبت شد.
رضا (با بازی جمشید مشایخی) شخصیت اصلی هزاردستان است.
ابتدا او را در هیئت پیرمردی خوشنویس میبینیم که با همسرش، قمربانو (با بازی شهلا میربختیار)، در مشهد و به دور از جنجالهای سیاسی تهران زندگی میکند.
خلوت این زن و شوهر پیر را حضور مفتش ششانگشتی (با بازی داود رشیدی) برهم میزند.
مفتش رضا را به علتی نامعلوم دستگیر میکند و با تهدید و ارعاب و شکنجه از او میخواهد به جرمی نامشخص اعتراف کند.
این بازجوییها محملی میشود برای بازگشت به گذشتهٔ پر ماجرای «رضا خوشنویس» در سی سال پیش، زمانی که شهرتش «تفنگچی» بود.
«رضا تفنگچی» در اواخر حکومت احمدشاه، تیرانداز قابلی بود و «تفنگچی خاصه» یکی از شاهزادههای قاجار به حساب میآمد.
با نازشستی که در هر شکار از شازده میگرفت سور و ساتش همیشه به راه بود.
تا این که با مرد صحافی به نام ابوالفتح (با بازی علی نصیریان) آشنا شد.
ابوالفتح او را به خاطر مهارتش در تیراندازی برای مأموریتی در نظر گرفت.
این مأموریت که به دستور انجمن مجازات انجام میشد عبارت بود از ترور اسماعیل خان، رئیس محتکر انبار غله تهران.
رضا اسماعیل خان را با شلیک گلوله ترور میکند.
مأمور تأمینات (باقر میرزا با بازی جهانگیر فروهر) به رضا مشکوک است و همهجا مثل سایه او را تعقیب میکند.
پس از آن برنامه ترور متین السلطنه (با بازی پرویز پورحسینی)، مدیر روزنامه عصر جدید، طرحریزی میشود.
متین السلطنه که در روزنامهاش علیه ترورهای انجمن قلم میزند، متهم به خیانت و غربشیفتگی است.
رضا او را هم به قتل میرساند.
پس از این ترور ابوالفتح بار دیگر به سراغ رضا میآید و از نقشه ترور دیگری با او حرف میزند.
کسی که از او با اسم رمز «هزاردستان» یاد میشود.
ابوالفتح هزاردستان را سردستهٔ خائنین به مملکت مینامد.
این ترور منتفی میشود چون هزاردستان که از نقشهٔ قتلش باخبر شده با پرداخت پول به انجمن جان خود را میخرد.
شبی رضا دوباره دمی به خمره میزند.
میرزا باقر که در محفل حاضر است فرصت را مناسب میبیند و با او حرف میزند.
رضا در مستی حرفهایی دربارهٔ قتلها میزند.
شعبون استخونی (با بازی محمدعلی کشاورز) که از لاتها و اوباش بنام شهر است و در این زمان از انجمن پول میگیرد، رضا را از خانه بیرون میکشد و کتک میزند.
رضای کتکخورده به خانه برمیگردد و میبیند که ابوالفتح منتظر اوست.
ابوالفتح به رضا خبر میدهد که فرمان قتلش صادر شده و از او میخواهد از تهران بگریزد.
خود ابوالفتح هم که معتقد است انجمن از مسیر اصلیاش منحرف شده (هزاردستان انجمن را خریده) خیال دارد زن و فرزندش را از تهران خارج کند.
میرزا باقر به سراغ رضا میآید و از او میخواهد اسرار انجمن را فاش کند تا تحت حمایت دولت قرار بگیرد.
رضا حاضر به اعتراف نمیشود.
شعبان رضا و میرزا باقر را در حال صحبت میبیند و در فرصتی مناسب میرزا باقر را میکشد و به سراغ رضا میرود.
رضا فرار میکند و به مشهد میرود.
مفتش ششانگشتی که تا اینجای داستان رضا را شنیده، او را آزاد میکند.
معلوم میشود که او به قصد سرکیسه کردن رضا او را دستگیر کرده.
اما رضا خیال بازگشت به خانهاش را ندارد.
او میخواهد به تهران برود و مأموریت ناتمام، یعنی ترور هزاردستان، را به انجام برساند.
رضا در گراندهتل ساکن میشود.
در رستوران با خان مظفر (با بازی عزتالله انتظامی) ملاقات میکند.
خان مظفر، حاکم قبلی کرمان مردی ثروتمند و بسیار بانفوذ است.
خان مظفر به او سفارش کتابی خطی از خاطرات خودش را میدهد.
رضا میپذیرد.
در حین نوشتن خاطرات متوجه میشود که پس از رفتن او، ابوالفتح دستگیر و در زندان به دست همبندش، شعبان استخوانی، کشته شدهاست.
در ضمن پی میبرد که خان مظفر همان هزاردستان است.
در این زمان، تهران در اشغال ارتش متفقین است.
مردم ناراضی و گرسنه دست به تظاهرات میزنند.
یکی از معترضان سیدمرتضی است.
شعبان استخوانی که دیگر در خدمت انجمن نیست و از افراد دیگری پول میگیرد به همراه نوچههایش به تظاهرکنندگان حمله میکند و مغازهها را غارت میکند.
مفتش شعبان استخوانی را میکشد.
خوشنویس کل داستان را برای مفتش تعریف میکند و به او میگوید فرمان قتل مفتش هم صادر شده و از او برای ترور خان مظفر کمک میخواهد.
مفتش میگوید مبارزه با مردی که سر همهٔ رشتهها در دست اوست محکوم به شکست است.
غلامعمه (از نوچههای شعبان)، به خونخواهی او و به دستور خان، مفتش ششانگشتی را میکشد و خود نیز به جرم قتل به دار آویخته میشود.
خوشنویس با سیدمرتضی که از مبارزان مسلمان است موضوع هزاردستان را درمیان میگذارد و میگوید که که تنها تا زمانی که کار نوشتن خاطرات خان تمام نشده زنده است و پس از آن به قتل میرسد؛ بنابراین خیال دارد خود کار هزاردستان را تمام کند.
رضا از بالکن اتاقش در گراند هتل وارد اتاق خان میشود.
اما در تختخواب خان، سرگارسون هتل (با بازی جهانگیر فروهر) خوابیدهاست.
رضا قادر به شلیک نیست.
سرگارسون او را از بالکن به بیرون پرتاب میکند.
جمعیتی پای بالکن اتاق جمع میشوند.
سید مرتضی در میان جمعیت است و خان مظفر را نگاه میکند.
صدای راوی (صدای منوچهر نوذری) روی تصویر میگوید: «کاری که امروز به دست رضا نشد، فردا به امر خدا، دست مرتضی بساخت.
هزاردستان بود و ابردست، غافل که دست خداست بالاترین دستها.
»
نوشته این دختر خوش چهره در ۵۲ سالگی اش، بازیگر معروفی شده+عکس های بزرگسالی و بیوگرافی اولین بار در مجله خبری چشمک.
پدیدار شد.