حکایت استخوان لای زخم گذاشتن همانند چوب لای چرخ گذاشتن می شود، اما داستان این مثل کمی متفاوت است که با هم می خوانیم.
هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست.
در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج با عنوان ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن را برایتان بازگو کنیم.
داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند.
این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است.
در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن همراه باشید.
ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن“ نیز مانند بیش تر ضرب المثل های زبان پارسی بر گرفته از داستانی است که آن را با هم می خوانیم.
شاید بپسندید: حکایت قاضی هوس باز و زن بازرگان | بازرگانی که همسرش را به قاضی معتمد شهر سپرد!
حکایت استخوان لای زخم گذاشتن
قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید .
همسایه ها جمع شدند و او را نزدحکیم باشی که دکتر شهرشان بود بردند .
حکیم بعد از ضد عفونی زخم میخواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است .
می خواست آن را بیرون بکشد اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم.
از آن روز به بعد کار قصاب درآمد .
هر روز مقداری گوشت با خود میبرد و با مبلغی به حکیم باشی میداد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد اما زخم قصاب خوب نشد که نشد.
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه روزی حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود به جای او بیماران را مداوا می کرد.
آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا میکند .
دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : تو بهتر از پدرت مداوا می کنی .
زخم من امروز خیلی بهتر است .
پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت :از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی.
چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت .
وقتی همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است .
با تعجب گفت : این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت تو که رفتی پسرمان هم گوشتی نخریده .
حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد ؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی که لای آن مانده بود را بیرون کشیدم .
مطمئن باشید کارم را خوب انجام دادهام .
حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار .
پس بگو از امشب غذای ما گوشت ندارد.
من خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداری گوشت برایمان بیاورد.
شاید بپسندید: تست هوش: کدامیک از این دو چوب بر، کارش رو بلد نیست و ناشی است!؟
کاربرد ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن
کاربرد ضرب المثل استخوان لای زخم گذاشتن زمانی است که کسی جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید.
در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
برایتان جالب خواهد بود
شاید بپسندید: تست هوش: فقط نابغه ها می توانند عدد مناسب در مثلث سوم را پیدا کنند!
نوشته اصطلاح استخوان لای زخم گذاشتن: قصاب بیچاره ای که گرفتار حکیم باشی حیله گر شده بود! اولین بار در مجله خبری چشمک.
پدیدار شد.