غول چراغ جادو و رئیس شرکت: حکایتها و داستان های فارسی مملو از سخنان نغز، پند و اندز و راهکارهای مفید برای زندگی بهتر هستند.
این داستان ها می توانند در کنار تجربه افراد مسیری درست برای آینده هر کس را ترسیم کنند.
اگر شما هم از علاقمندان داستان ها و حکایت های پندآموز هستید با مجله خبری چشمک و حکایت غول چراغ جادو و رئیس شرکت همراه باشید.
غول چراغ جادو و رئیس شرکت
یک روز منشی دفتر، مسئول بخش و مدیر شرکت در حال رفتن به سمت سلف برای صرف ناهار بودند.
ناگهان در مسیر خود چراغ جادویی پیدا کردند و بعد از لمس آن، غول چراغ جادو ظاهر شد.
غول به آنها گفت: من تنها یک آرزوی شما را برآورده میکنم.
منشی دفتر جلو پرید: اول من، اول من!….
من میخوام به جزایر قناری برم، سوار یک قایق بادبانی زیبا باشم و هیچ نگرانی و غمی در دنیا نداشته باشم
غول چراغ جادو آرزوی منشی را برآورده کرد و منشی ناپدید شد.
بعد از آن، مسئول بخش جلو آمد و گفت: حالا نوبت من هستش!….
من میخوام تو سواحل هاوایی باشم، کنار ساحل دراز بکشم و یک ماساژور شخصی داشته باشم.
تمام عمرم را به خوشی بگذرانم.
غول چراغ جادو، آرزوی مسئول بخش را نیز برآورده کرد و او نیز ناپدید شد.
نوبت به مدیر شرکت رسید.
غول چراغ جادو گفت: حالا نوبت تو هستش
مدیر گفت: من میخوام که هر دو کارمندان من برای ناهار توی شرکت حاضر باشند.
نتیجه اخلاقی حکایت غول چراغ جادو و رئیس شرکت
همیشه اجازه دهید اول رئیس و یا مدیر عامل حرف و نظرش را بگوید! به هر روی شاید این داستان و حکایت را به صورتهای دیگر هم شنیده باشید، اما اطمینان داریم که چیزی از پند آن کم نخواهد کرد.
شما می توانید داستان ها، پازل ها و تست های شخصیت شناسی بیشتر را در بخش تفریح و سرگرمی چشمک مشاهده و مطالعه کنید.
در صورت تمایل آنها را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
به خصوص آنهایی که علاقمندند خود را بهتر بشناسند.
ما را در شبکه های اجتماعی اینستاگرام و فیس بوک دنبال کرده و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید.
نوشته حکایت غول چراغ جادو و رئیس شرکت | هیچ وقت قبل از رئیس تان اظهار نظر نکنید! اولین بار در مجله خبری چشمک.
پدیدار شد.